علی آقا در آرایشگاه
سلام قند عسلی. چطوری مامان قشنگم؟ همیدوارم هروقت که این نوشته ها رو می خونی مثل همین الان سلامت و شاد باشی. شیرینی زندگیم، امروز ساعت ده صبح با هم رفتیم خانه مامان بزرگ. آخه می خواستم ببرمت آرایشکاه و شما هم هیچ جا به غیر از آرایشگاه کوچولویی های پارسا نمیری. هر چند که دفعه قبل کلی گریه کردی ولی ماشاا... این دفعه حسابی مردونه رفتار کردی و یه قطره اشک هم نریختی. آقای آرایشگرم که حسابی از رفتارهای بزرگونه ات حال کرده بود کلی با موهات ور رفت و سشوار کشید و ژل زد و. . . وقتی هم موهای قشنگت کوتاه شد با اصرار و زور یه فندک از مامان جایزه گرفتی. ساعت ٦ با هم آمدیم خانه، شما تو ماشین خوابت برد، منم نمیدانم چرا خسته بودم یا نمی...
نویسنده :
مامانی
0:57